تولد 2 سالگی
امروز همون طور که قول داده بودم اومدم تا برات بنویسم این دو روز چیکار کردیم باهم برای تولد تو نازنین کوچولو. روز 5 شنبه خیلی روز خوبی بود .با هم صبح بیدار شدیم رفتیم بیرون .چند جا کار داشتم که با هم رفتیم و تو خیلی خسته شدی .تو راه برگشت،خرید هم واسه شب کردیم.بعدش تو خوابیدی و منم رفتم که آماده شم برای مهمونی شب.باباتم زود اومد و رفت دنبال بقیه کارات .کیکتم ساعت 6 آوورد .وقتی بیدار شدی دیدی تمام خونه پر بادکنک و آویز و شرشره های رنگیه .اینقدر به وجد اومده بودی که باورم نمیشد تو اینقدر با احساس باشی . لباس تولدتو پوشیدم .دیدم خیلی بزرگه واست .سریع لباس پوشیدیم با بابا رفتیم عوضش کردیم .همین که برگشتیم دیدم مامان جون و عمه ...